بهشت دکانداران دین

آگوست 11, 2014

این بهشتی را که گفتی جنده خانه است ای خدا
بدتر از فحشا درون حوزه ها زیر عبا
زن سراسر گشته حیوانی به چشمانت دولا
لخت و عریان لنگ هایش را دهد روی هوا
خوردن و نوشیدن و گشتن کنار هرزه ها
قدر انسان می رسد اندازه ی یک چارپا
مرد با هفتاد حوری روز و شبها در جماع
مرغ پخته خنده را سر میدهد در دیگها
من کنم باور که در جوی عسل یا شیرها
قاتلان را میدهی پاداش بی چون و چرا
میبری کفتارها را توی کاخی از طلا
یا فلان بن فلان آخوند رذل و بی حیا
آن بهشت آرزوها می شود مثل همین
صیغه خانه » در کنار مرقد آقا رضا »
زندگی گردد فقط در پیچ و تاب بیضه ها
آنچه خود نامیده ای در توی آیاتت زنا
سر نمی آرم فرود هرگز به پیش پای تو
حرفهایت گشته در نزدم همه باد هوا
آنکه انسان را پس از مرگش جهنم افکند
شک نخواهم کرد شک دارد که مالیخولیا
من شراب سرخ آزادی ازل نوشیده ام
ننگ بادا شرم بادا گر کنم سجده تو را
مثل یک پروانه ام پروانه من عاشق ترین
رقص رقصان در میان شعله هایم در صفا
در نگاهم حوریانت جنده تر از جنده اند
مثل مردانی که دارند از جنایت دکترا
می کنم تف آن بهشتت در جهنم سر خوشم
کاسه ها و کوزه ها را جمع کن از پیش ما

***
این بهشتی را که گفتی جنده خانه است ای خدا
بدتر از فحشا درون حوزه ها زیر عبا


دغل ملا و تآیید مداح

آگوست 11, 2014

مغز یک آخوند ندانم چه هاست
معدن هر حیله و مکر و ریاست
پر شده یکسر همه علم حدیث
اصل و نسب آمده از انگلیس
در پی پایین تنه با روی زشت
وعده حوری بدهد در بهشت
گریه و زاری سر منبر کند
تا که خلایق همه را خر کند
روبه مکار و همه حیله کار
روی لبش نام خداوندگار
زیر شکم گشته که اسلام او
خون تن رنجبران جام او
بنده زر در پی مکر و دغاست
مغز سرش یکسره بیت الخلاست
منبع هر فتنه در عمامه اش
گند خرافات دهد جامه اش
شادی مردم بکند مضطرش
صیغه ده ساله ولی در برش
دم به دم از مفتخوری زنده است
لوش و لجن در سرش آکنده است
دشمن آزادی و آزادگان
گورکن و تیره دل و روضه خوان
مرده پرستی به جهان دین او
جهل و جنون گشته که آیین او

******

هر وطن آخوند که شد رهبرش
ریده شود از نوک پا تا سرش


ایرانیان حکام اسلامی نمیخواهند

آگوست 11, 2014

ای جانیان ایرانیان احکام اسلامی نمیخواهند
بر خاک گوهر خیزشان حکام اسلامی نمیخواهند
آمیزه دین و سیاست حاصلش حمامی از خون است
مشتی به ننگ آلوده ی بدنام اسلامی نمیخواهند
بوی لجن را میدهند عمامه بر سرهای پشم آجین
گوئیدشان ایرانیان احشام اسلامی نمیخواهند
آیات قرآن روی لب وقت اذان در کوچه و میدان
با نعره های خونچکان اعدام اسلامی نمیخواهند
در زیر آوار سیاهی های بی پایان هذیانی
هر گوشه ای بتخانه و خدام اسلامی نمیخواهند
بی روسری زنهای ایرانی چه زیباتر که هستند
دیگر که چادرهای مشکین فام اسلامی نمیخواهند
در عصر آگاهی خرافات و قوانین تحجر را
در زرورق های نوین از دام اسلامی نمیخواهند
این سرزمین مهد شراب سرخ و شعر ناب و موسیقی ست
تابوت و مرگ و ضجه و آلام اسلامی نمیخواهند
آئینی از کین و رسوم نفرت و هر روز عزاداری
زنجیرهای بردگی اوهام اسلامی نمیخواهند
وقتش شده تا در خیابانها ، زنان ، مردان برقصیم
این مردمان می پرست ایام اسلامی نمیخواهند
چیزی مقدس جز که آزادی جهان هرگز نبود و نیست
ایرانیان جلاد خون آشام اسلامی نمیخواهندnozad-karton


مشروعیت واقعیت روابط جنسی و فاحشه گی اسلامی در ایران

آگوست 10, 2014

طی سالیان مدیدی که حاکمیت متشرعین به ایران و ایرانیان در روزگار معاصر تحمیل گردیده اهداف قهقرایی و سوق الشارعی همانند سلفگان صفوی و قاجاری خویش را پی گرفته که در ابتداء با نابودی ارتش و تحمیل جنگ به ایران مخازن و معادن و منابع را بتاراج داده و سپس با دغل و و نشر خرافات و جهل و مشوقات فرش و یخچال و حق عایله مندی به کارگران و کارمندان و خصوصآ مقلدین خویش در قشر پایین جامعه با ازدیاد نسل و جمعیت افزوده بدون آنکه منابع زیربنایی ، بهداشتی ، آموزشی ، فرهنگی ، اجتماعی ، کار ، تولید ، مسکن و معیشت متناسب و هماهنگ با جمعیت را مدیریت و رشد و ارتقاء دهند و همان امکانات و منابع تحلیل و تخریب شده در جنگ فرسایشی 8ساله را بین جمعیتی 3 برابر توزیع(یعنی یک نان سهم هرنفر را بین سه نفر تقسیم کردن )و با محتاج نمودن ملت و نداشتن مدیریت فقر و نهایت فحشاء را گسترش داده و به جامعه تحمیل نموده تا بدینگونه مردم گرفتار احتیاجات روزمره و پرداخت وامهایی باشند که از بانکها و صندوقهای قرض الحسنه که همچون قارچ در دهه های گذشته روییده غرق در ربا و سود که در آیین اسلامی منع شده گرفتار و هم اکنون این یک معضل است که حاکمان مذهبی ایران می‌خواهند درباره آن در طویله مجلس از آن حرف بزنند، اما شاید باید تنفروشی را که یکی از مشاغل نوظهور و رایج جامعه گردیده را مدیریت نموده و تحت مدیریت متشرعین عوارض و مالیه تحمیل و بعنوان کار و شغل ایجاد بکنند. یک گزارش رسمی، مخفی‌ترین راز کشور را مستند کرده است: رابطه جنسی خارج از ازدواج، از همه نوع در ایران انجام می‌گیرد. از نظر حاکمان کشور باید کاری در این مورد انجام شود.

اخیرا یک سند ۸۲ صفحه‌ای توسط بخش تحقیقاتی مجلس منتشر شده است. این گزارش می‌گوید، نه‌تنها جوانان روابط جنسی دارند، بلکه دانش‌آموزان دوره راهنمایی هم چنین روابطی دارند و ۸۰ درصد زنان مجرد ایران دوست‌پسر دارند. روابط نامشروع فقط بین پسران و دختران نیست؛ ۱۷ درصد از ۱۴۲ هزار دانش‌آموزی که از آن‌ها تحقیق به عمل آورده است، هم‌جنس‌گرا بوده‌اند.

در تهران و قم و مشهد که صحنه روابط جنسی زیرزمینی آن مشهور است، عفت و پاکدامنی دیگر مسئله فراگیری محسوب نمی‌شود. مقیاس و سرعت تغییرات، حکومت و دولت را به چالش کشیده و موجب نارضایتی عمومی شده که در نمازجمعه نمایندگان ولیه وقیح مردم را موعظه به تقوی و پاکدامنی می‌کنند.

این گزارش همچنین یک قرار ناگفته ایران را نیز آشکار می‌کند: مردم می‌توانند هرکاری پشت درهای بسته انجام بدهند. محققان مجلس در این مورد اجازه یافته‌اند راز مگو را بر زبان بیاورند.

پیشنهاد آنها برای متوقف کردن رابطه جنسی ممنوع به شکل قابل توجهی آزادی‌خواهانه است. به جای این‌که تلاش شود آتش جوانان فرونشانده شود، باید اجازه داده شود روابطه خود را به شکل صیغه، که در اسلام معادل با ازدواج موقت است، تعریف کنند. صیغه به عنوان یک قرار که می‌تواند از چند ساعت تا چند ده سال دوام داشته باشد، اغلب به عنوان پوششی برای فاحشگی و بی‌قاعدگی برداشت می‌شود. این ظن وجود دارد که روحانیون در زمانی‌که در شهرهای مذهبی نظیر قم زندگی می‌کرده‌اند مدتهای طولانی است که از این امکان بهره برده‌اند.

در مورد ایرانی هایی که محافظه‌کاری کمتری دارند و به شوخی عنوان می‌کنند که مسلمان واقعی نیستند، این گزارش واقعی است و نشان از شکاف با موضوعاتی دارد که معمولا ذهن رهبران کشور را اشغال کرده است. زهرا، ۳۲ ساله، کارشناس شیمی، که در شمال تهران با دوست‌پسرش زندگی می‌کند و می‌گوید به دنبال هیچ مجوزی برای روابطه جنسی نمی‌گردد، می‌گوید: «این چیزی است که جسم تمام انسان‌ها به آن نیاز دارد. من یک بار زندگی می‌کنم و با این‌که کشورم را دوست دارم، نمی‌توانم صبر کنم تا رهبرانش رشد کنند.» اما این موضوع در قشر غیر مرفه برای تآمین معاش و مسکن و نیاز روزمره است که هم اکنون به اقشار متوسط هم سرایت نموده است.با اینوصف رهبر فعلی و رییس جمهور قبلی و طویله آخوندی ظرفیت فعلی کشور را 2تا 4 برابر جمعیت فعلی دانسته و امر به چنین جنایتی داده اند !

رسانه‌های ایران که همیشه نگران تعطیل شدن هستند، احتیاط به خرج داده‌اند و این گزارش را نادیده گرفته‌اند. اعضای مجلس هم همین‌کار را کرده‌اند. در حلقه‌های رسمی ایران، رابطه جنسی هنوز موضوع حساسی برای پرداختن محسوب می‌شود.1240184_259276090919769_539471686_n


حافظ ناقد قدرت در عرصه آیین و سیاست

آگوست 10, 2014

در دوره حاکمیت نشتیفانیها بر ایران آزادی بیان و اندیشه وجود داشته است آنگونه که حافظ و شاه شجاع از شاعران وقت حاکمیت امیر مبارزالدین را که از تعصب وافی و کافی برخوردار بود محتسب خوانده و نقد میکردند تقدس زدایی حافظ از حاکمیت ـ که راهی جز اصلاح جامعه را پی نمی گیرد ـ از حوزه نقد قدرت سیاسی فراتر می رود و تمام حوزه های ناهنجار و ناترازمند جامعه را فرامی گیرد. در این راه حافظ به مفتی و فقیه و صوفی و شیخ و امام شهر و واعظ و پیر و غیره رحم نمی کند
* رویکردهای اصلاح و نقادی در زمان حافظ و روزگار ما، کم و بیش از خصلتها ی یکسانی برخوردار است:
الف ـ تقدس زدایی از قدرت زمینی به شیوه انتقاد از ناترازمندی های عملکرد حاکمیت.
ب ـ تغییر وضع موجود به سمت وضع مطلوب از طریق مسالمت آمیز

حافظ»، افزون بر آنکه در کسوت شاعری، جلوه یی ممتاز و ظهوری تام دارد، در هیأت یک میراث دار سترگ فرهنگ ایرانی نیز خوش درخشیده است. این شخصیت بزرگ تاریخی هیچگاه چشم بر وضعیت عینی و ملموس حیات دوران خود نبسته بود و ضمن توصیف شرایط زیست زمانه خود، نگاه و نگرشی انتقادی هم پیشه کرده است. بر همین اساس همه اندیشه وران و فرهنگ شناسان، حافظ را یک منتقد اجتماعی نیز دانسته اند. مطلب حاضرمی کوشد شاخص های تفکر انتقادی رابا تکیه بر دستاوردها و شعارهای اصلاح طلبانه امروز به کاوش و بررسی بگیرد. اگرچه در مقام نظر، قرینه سازی ها و شبیه سازی ها همواره در معرض ظن و تردید بوده اند اما با وجود این نکته، نمی توان از شباهتهای موجود میان دل نگرانیهای حافظ و شعارهای اصلاح طلبانه امروزین دیده بردوخت.
• گروه اندیشه
حافظ اصلاح طلب
در گفتمان جنبش جامعه مدنی ایران واژه «اصلاح طلبی» بیش از هر اصطلاح دیگری آشنا و ملموس است. به عقیده راقم این سطور، حافظ در صف مقدم اصلاح طلبان عصر خود جای داشته است. رویکردهای اصلاح طلبی در زمان حافظ و روزگار ما، کم و بیش از خصلتهای یکسانی برخوردار است:
الف ـ تقدس زدایی از قدرت زمینی به شیوه انتقاد از ناترازمندی های عملکرد حاکمیت.
ب ـ تغییر وضع موجود به سمت وضع مطلوب از طریق مسالمت آمیز.
برخلاف کسانی که حافظ را اصولاً شاعری سیاسی نمی دانند و او را تا حد قدیسین به عرش اعلی می برند، نگارنده به ابرام معتقد است که حافظ شاعری اجتماعی، سیاسی و منتقدی اصلاح طلب و مسالمت جوست:
یک حرف صوفیانه بگویم اجازتست؟
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
البته بدیهی است که اندیشه سیاسی نهفته در شعر حافظ با متروگز اندیشه سیاسی شاعران امروزی ـ امثال پاز، نرودا، لورکا، حکمت، نیما و شاملو ـ قابل قیاس نیست. کمااینکه مقایسه زمانه او نیز با روزگار ما، قیاس مع الفارق است. با این حال در سیاسی ـ انتقادی بودن بسیاری از تک بیت های غزل حافظ کمترین تردیدی نمی توان روا داشت. این حافظ منتقد است که از سازوکارهای اجتماعی عصر خود به ستوه آمده و حتی پای از دایره اصلاح و نقد مسالمت آمیز بیرون گذاشته و در قالب انقلابیون بی قرار فرورفته و گفته است:
عقاب جور گشاده ست بال بر همه شهر
کمان گوشه نشینی و تیر آهی نیست
«طرح نو» ی که حافظ از طریق سه راهکار: «گل افشانی»، «می در ساغر اندازی» و «سقف فلک شکافی» مطرح کرده است تفکری جز تغییر ساختاری وضع موجود به دنبال ندارد. تذکر پی در پی حافظ به شاهان متعصب و سخت گیر ، در خصوص اینکه عدالت پیشه کنند و از ستمکاری بپرهیزند، مفهومی جز توجه حافظ به نقد عملکرد حاکمیت استبدادی ندارد:
ـ شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد
قدر یک ساعته عمری که در او داد کند
ـ به قدر و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
ـ در کوی عشق شوکت شاهی نمی خرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
ـ که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی
بسیار طبیعی است که در غزلهای حافظ افول دوران خودکامگی و چرخش قدرت سیاسی، اینگونه مجال بروز بیابد
ـ رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
ـ صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
و براستی کدام غزل سرا توانسته است به سان حافظ، حوادث تلخ هجوم مغولان را، اینگونه با دریغ و درد فراوان به تیغ نقد بکشد:
ـ از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که برگ گلی ماند و بوی یاسمنی
ببین در آینه جام نقش بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب فتنی
ز تندباد حوادث نمی توان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا، سمنی
نکته حیرت انگیز اینجاست که حافظ برای مقابله با یورش غارتگران خونریز تیموری، به دنبال تجهیز لشکر ویارکشی نمی رود. او برای حل بحران جنگ و خشونت و دفع بلایی که مزاج دهر را تبه کرده است؛ از فکر حکیمان و رأی برهمنان مدد می جوید:
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رأی برهمنی
چنان که دانسته است حافظ به سه پادشاه دوران خود (شاه شیخ ابواسحق اینجو، شاه شجاع و شاه منصور مظفری) کم و بیش گرایش داشته و ایشان را حتی المقدور ـ و نه به اکراه ـ ستوده است. چرا حافظ به اقتدار شاه منصور می نازد و در دل و به زبان خواستار فزونی آن می شود، اما اقتدار مبارزالدین محمد را به سخره می گیرد و به بیان کنایه نابودی آن را آرزو می کند؟ پاسخ برای همه کسانی که با روش سیاسی این دو پادشاه آشنا هستند، روشن است. مبارزالدین محمد با استفاده از اقتدار خود سخت گیر و به قلع و قمع مخلفان خود پرداخته، اما شاه منصور درمقابل یورش سپاه متجاوز تیمور صف کشیده است. انتقاد حافظ از خودکامگی امیر مبارز و حتی شاه شجاع ـ آنگاه که به شیوه پدر رفته است ـ بیانگر توجه شاعر به عملکرد حاکمیت سیاسی اجتماعی روزگار خود است. حافظ از طریق پایین کشیدن علم و بیرق تعصب مذهبی شاه غازی عملاً به بررسی، نقد و تقدس زدایی از قدرت زمینی حاکم برخاسته است:
ـ باده با محتسب شهر ننوشی زنهار
بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد
ـ اگرچه باده فرحبخش و باد گلبیزست
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
ـ دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
ـ ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست است و در حق او کس این گمان ندارد
ـ صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جو بو که برآید
تقدس زدایی حافظ از حاکمیت ـ که راهی جز اصلاح جامعه را پی نمی گیرد ـ از حوزه نقد قدرت سیاسی فراتر می رود و تمام حوزه های ناهنجار و ناترازمند جامعه را فرامی گیرد. در این راه حافظ به مفتی و فقیه و صوفی و شیخ و امام شهر و واعظ و پیر و غیره رحم نمی کند و مهمترین امتناع ساختی اصلاحات را ـ که در روزگار او «ریا» بوده است ـ جراحی می کند:
ـ ریا حلال شمارند و جام باده حرام
زهی طریقت و ملت زهی شریعت و کیش
ـ می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
برخورد جدی حافظ با این دار و دسته به یکی دو بیت خلاصه و محدود نمی شود و از بسامد متعدد و فراوانی انتقادهای شاعر نسبت به سازوکارهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی ومذهبی عصر خود براحتی می توان دریافت که نقد وضعیت موجود جامعه اولویت اصلی اندیشه حافظ بوده است …
ـ می خور! که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
به اعتبار آنچه که گفته شد، اگر بپذیریم که حافظ متفکری نواندیش، دینی و اصلاح طلب است و می کوشد جامعه را به سمت و سوی شکل و شمایلی مطلوب هدایت کند، جا دارد این سؤال پیش کشیده شود که جامعه مطلوب حافظ در کجای اشعار او رخ نموده است
شراب و عيش نهان چيست كار بي بنياد
زديم بر صف رندان و هر چه باداباد
حافظ رندی را بهانه تا ریا و زهد ریاکاری را نقد نماید
عزم آن دارم كه امشب نيم مست

پاي كوبان كوزه‌ي دردي به دست

سر به بازار قلندرها نهم

پس به يك ساعت ببازم هر چه هست

تا كي از تزوير باشم رهنماي؟

تا كي از پندار باشم خود پرست؟

پرده ي‌ پندار مي‌بايد دريد

توبه‌ي تزوير مي‌بايد شكست

ساقيا در ده شرابي دلگشاي

هین كه دل برخاست غم در سر نشست

تو بگردان دور تا ما مردوار

دور گردون زير پاي آريم پست

مشتري را خرقه از سر بركشيم

زهره را تا حشرگردانيم مست

پس چو عطار از جهت بيرون شويم

بي جهت در رقص آييم از الست


دکانداران دین

آگوست 10, 2014

کجا پیدا کنی تو یک عرب را
که سرمشقی شود اهل ادب را
کجا دیدی تو دکانداران اسلام
که دردی در جهان بنموده درمان
ولی هرجا که آشوب است و جنگ است
بدان نقشی زملای, زرنگ است
هرآنجا صحبت از قتل است و کشتار
بود دست دکاندار دین در این کار
همه پابند جهلند و خرافات
دچار فقر و ظلمند و مکافات
نگون بختان گرفتار تعصب
خرد باشد از اینان در تعجب
اسیران طمع و آز و ننگند
که با خلق خدا در حال جنگند
بدام اهریمن و آئینی پلیدند
فریب خورده دغل ملا «شهیدند»
بقصد وصل با هفتاد و دو هور
روند با پای خود کورانه در گور
که چون نوشند از جام» شهادت»
ربایند از پری رویان, » بکارت»
چه داند یک جوان ابله و خام
زقصد شوم جلادان اسلام
خمینی را که بود عاری زحکمت
نباشد بهتر از این حال ملت
دگر ملا و مداح هم کم و بیش
نباشد در پی بهبودی خویش
بود در مغزشان یک ایده مکار
بترویج خرافات و جهل از اینکار
نخواهند که رهایند ملت زار
که دنیا را کنند از فضل سرشار
خدایا, رحم بر این برده ها کن
غلامان و اسیران جهل رها کن
دغل های مداح و ملا, برملا کن
بروحشان آتش دوزخ روا کن
جمیع مسلمین منحرف را
عطا کن،عقل و انصاف و مدارا
که تا بدبختی این بینوایان
بعلم و معرفت, آید بپایان
جهان مملو شود از نیکی و مهر
همه آمین گویید با «شاه شاعر»